توي آسمون دنيا هر کسي ستاره داره
چرا وقتي نوبت ماست آسمون جايي نداره
واسه من تنهايي درده
درد هيچ کس رو نداشتن
هر گل پژمرده اي رو
تو کوير سينه کاشتن
ديگه باور کردم این رو
که بايد تنها بمونم
تا دمه لحظه مردن
شعر تنهايي بخونم
*❤*دختــران دریـــا*❤*به وبلاگ ما خوش آمدید ... |
توي آسمون دنيا هر کسي ستاره داره که بايد تنها بمونم
من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم!! عاری از عاطفه ها... تهی از موج و سراب... دورتر از رفقا... خالی از هرچه فراق!! من نه عاشق هستم ؛ و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من... من دلم تنگ خودم گشته و بس...!
چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده بگوری چه بی تابانه تو را طلب می کنم بر پشت سمندی گویی نوزین که قرارش نیست و فاصله تجربه یی بیهوده است بوی پیرهنت اینجا و اکنون کوه ها در فاصله سردند دست در کوچه و بستر حضور مانوس دست تو را می جوید و به راه اندیشیدن یاس رج می زند بی نجوای انگشتانت فقط و جهان از هر سلامی خالی است
احمد شاملو
شیشه ی عطر بهار، لب دیوار شکست ...
من آمده ام ... از بادیه های صمیمی آفتاب ، پنجره را باز کن... به دل بنگر که آنجا مغاک قدیمی عشق است ...
من نمی دانم و همین درد مرا سخت می آزارد که چرا انسان، این دانا این پیغمبر در تکاپوهایش، چیزی از معجزه آن سوتر ره نبردست به اعجاز محبت، چه دلیلی دارد؟ چه دلیلی دارد که هنوز مهربانی را نشناخته است؟ و نمی داند در یک لبخند، چه شگفتی هایی پنهان است! من بر آنم که در این دنیا خوب بودن – به خدا – سهل ترین کار است و نمی دانم که چرا انسان، تا این حد با خوبی بیگانه است ... و همین درد مرا سخت می آزارد ...! فریدون مشیری
«زندگی«
»زندگی »دفتری از «خاطره هاست«
خاطراتی شیرین
خاطراتی مغشوش
خاطراتی که زتلخی رگ جان میگسلد...
ما زاقلیمی پاک
که بهشتش نامند
به چنین رهگذری آمده ایم.
گذری «دنیا» نام
که ز «نامش» پیداست
مایه ی پستی هاست.
ما زاقلیم ازل ناشناسانه بدین «دیْر خراب» آمده ایم
چو یکی تشنه به دیدار سراب امده ایم
ما در آن روز نخست
پاک و تنها بودیم
خبری از زن و معشوقه و فرزند نبود
یک زمان میدانستیم
پدر و مادر و معشوقه و فرزندی هست
خواهر و همسر دلبندی هست...
«زندگی »دفتری از «خاطره هاست»
خاطراتی که زتلخی رگ جان میگسلد...
ادامه مطلب |
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |