کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهیها نیست
کسی نمی خواهد
باور کند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد
آرام آرام از خاطرات سبز پر می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجرب است که در انزوای باغچه پوسیده است
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ما،
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه می کشد
و حوض خانه ما خالی است ...
ستاره های کوچک بی تجربه
از ارتفاع درختان به خاک میافتند
و از میان پنجره های پریده رنگ خانه ی ماهی ها
حیاط خانه ما تنهاست
...
نظرات شما عزیزان: