چشمــای نازت و وا کن ، حیفه اشکات که بریزه
بگو عشقمــون همیشه ، واســه خاطـــرت عزیزه
میــدونـــم برات عزیـــزه
دونـــه دونــه اشکــــام رو گونـــه هامــه
وقتی تو نباشی اینا باهامه
میمونی تو قلبم واسه همیشه
تو رو کم میارم تو روزگارم
همه ی وجـــودم تویی بهارم
بدون تو تنهــام نگو نمیشه
هوا وقتی بوی نــم داره دلــــم خیلی می گیره
ندونسـتی گل یـــاس من دلــــم بی تو می میره
من و سپردی به پرسه های بـارون
رفتی از لحـظـــه هامون آســون
هنوز کنار یـاس a
هنوزم تو خاطراتـــم تو رو هر نفــس میبینم
چه غریبم بی تو اینجا تو رو میخوام نازنینم
از پس سپیــده صبــح میدونم میای دوبـاره
گل سرخ و تو و شبنم ، من و بارون و ستاره
بگو عشقمــون همیشه ، واســه خاطـــرت عزیزه
میــدونـــم برات عزیـــزه
دونـــه دونــه اشکــــام رو گونـــه هامــه
وقتی تو نباشی اینا باهامه
میمونی تو قلبم واسه همیشه
تو رو کم میارم تو روزگارم
همه ی وجـــودم تویی بهارم
بدون تو تنهــام نگو نمیشه
هوا وقتی بوی نــم داره دلــــم خیلی می گیره
ندونسـتی گل یـــاس من دلــــم بی تو می میره
من و سپردی به پرسه های بـارون
رفتی از لحـظـــه هامون آســون
هنوز کنار یـاس a
هنوزم تو خاطراتـــم تو رو هر نفــس میبینم
چه غریبم بی تو اینجا تو رو میخوام نازنینم
از پس سپیــده صبــح میدونم میای دوبـاره
گل سرخ و تو و شبنم ، من و بارون و ستاره
نظرات شما عزیزان:
saghar
ساعت14:42---23 فروردين 1392
merci man ashgh farzadammmپاسخ: خواهــش میکنم عزیزم ...
مرسی از تو که اومدی
خدایاآرامش راهمچون دانه های برف آرام وبی صدابرسرزمین قلب کسانی که برایمان عزیزندببار
به جرم وسوسه…
چه طعنه ها که نشنیدی حوا…!
پس از تو…
همه تا توانستند آدم شدند…!
چه صادقانه حوا بودی…
و چه ریاکارانه آدمیم!
چه طعنه ها که نشنیدی حوا…!
پس از تو…
همه تا توانستند آدم شدند…!
چه صادقانه حوا بودی…
و چه ریاکارانه آدمیم!
سلام...عکسهایی که تو وبتون میزارین خیلی قشنگنپاسخ: ســــــلامـــ ...
مرســـــــی از لطفتـــــــ، قابلی نیست ...
به خانه می رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی ؟
مادرش پرسید
دعوا کردی باز؟
پدرش گفت
و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
به دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود
حسین پناهیپاسخ: خیــــــــــلی قشنگ بود ... مرسی بابت همه ی نظرات زیبات ...
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی ؟
مادرش پرسید
دعوا کردی باز؟
پدرش گفت
و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
به دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود
حسین پناهیپاسخ: خیــــــــــلی قشنگ بود ... مرسی بابت همه ی نظرات زیبات ...
aliyeeeeeeeeeeee ahangeton
پاسخ: مرســـــــــــی از لطفتون ... سپــــــــاس
پاسخ: مرســـــــــــی از لطفتون ... سپــــــــاس
آسمان دل ها گاهی تیره و تار است
مواظب آسمانی باش
که برایت می بارد
نه برای علاقه
شاید حسرتی در پس لکه هایش باشد
مواظب آسمانی باش
که برایت می بارد
نه برای علاقه
شاید حسرتی در پس لکه هایش باشد
اين پستتون خيلي قشنگه مخصوصا عكسش ..... پاسخ: ممنونــــــــــم دوست عزیـــــــز ...
لطف کردی اومدی
دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…