تنگ ...
نه ... دیگر کلمه ی مناسبی نیست
برای بیان اندازه احساس دلم ...!
برای تو ...
دلم برایت کارش از تنگ شدن گذشته،
خوب من ؛
دلم برایت دیگر دل نیست ...!
*❤*دختــران دریـــا*❤*به وبلاگ ما خوش آمدید ... |
تنگ ... نه ... دیگر کلمه ی مناسبی نیست برای بیان اندازه احساس دلم ...! برای تو ... دلم برایت کارش از تنگ شدن گذشته، خوب من ؛ دلم برایت دیگر دل نیست ...!
اول که خود حوا و آدم بودیم دیدیم کمی برای هم کم بودیم چندی که گذشت دست هامان وا شد انگار نه انگار که با هم بودیم
غریبه شده ام، حتی برای ستاره ها ...! قایم می شوند از مسیر پیچک پر احساس نگاهم؛ بیچاره چشمانم ... به خالیِ تاریکِ آسمان خیره مانده اند! و سکوت لحظه ها بیداد می کند، در سرزمین دریایی قلب کوچکم ... کاش دلیل این همه تنهایی را در گوشم زمزمه می کرد ستاره ای ... هر چند کوچک کم نور هر چند خاموش ...!
تو خورشید بودی شاید برایم ... مهربان، گرم و بی توقع تابنده ... اما دستان من شاید باید که از تو دور می ماند ؛ و نگاهم حتی ... تو ای خورشید زیبای قلبم در دورترین دورها هم همچنان ... بتاب، بدرخش، گرم بمان و همیشگی باش برایم قلب من نبودنت را عادت ندارد ...
روزهایم ، روزهای دلتنگیست ... و لحظه هایم ، لحظه های بی قراری ... ساعت هایم ، تاب ماندن ندارند و پشت هم قطار می شوند ... دیگر آرامش شب و تاریکی مهتابیش هم، درمانم نیست خاموش شده ام ... خاموشِ خاموش ... چون ماهی قرمزی که، طفلک ...! دختر بچه شیرین همسایه به خیالش به خوابی کوتاه فرورفته است ... !
تو قهرمان داستان ناگزیری بودی که منش به عشق در نوشتم و من نویسنده ی مغموم داستانی که تو پایانش را بی رحمانه رقم زدی
خسته ام از تکرار ... از کلیشه ها ... از آسمان ، شب ، سکوت و همه ی معشوق های همیشگی ام .... خسته ام از انتظار بی دلیل پشت پنجره احساس انتظار کسی که نمی دانم کیست نمی دانم کی خواهد آمد ...! خسته ام ... خسته ... چون غروب آفتاب شده ام! امیدوار، اما نا امیدانه امیدوار ...! کوتاه و گذرا، تلخ اما دلنشین... دلم یک جرعه نفس تازه می خواد یک قطعه موزیک لطیف و شنیدنی، که زندگی برایم بنوازد یک حس نو ، که از داشتنش شگفت زده شوم دلم رها شدن می خواهد ... رها شدن از همه ی حصارهای تکرار زندگی دلم پرواز می خواهد ... پرواز از فراز همه ی دل پریشانی ها و رسیدن به قله ی آرامش کاش و ای کاش ممکن می شدند برای من هم این نا ممکن ها ... به مانند همه کسانی که می اندیشند و باور دارند هیچ چیز غیر ممکن نیست ...!
تمام جاده های جهان را، به جستجوی تو آمده ام ... پیاده ...! این تو و این پینه های پای من حال بگو، در این تراکم تنهایی مهمان بی چراغ نمی خواهی؟!
خدایا ... مرا ببین، من تنهاترین نیستم مرا ببین، آرزویی در سینه دارم
اما کاش برآورده شود
مرا ببین،دگر چشمانم سو نمیدهد
این اشک ها از چشمه ی دل می آید
مرا ببین ، فاصله ها را ببین
رسیدن را به من یاد بده
خدایا، تا کی...؟
توي آسمون دنيا هر کسي ستاره داره که بايد تنها بمونم
دلتنگ که باشی ، آدم ِ دیگری میشوی... خشنتر... عصبیتر... کلافه تر و تلخ تر ! و جالب تر اینکه ، با اطرافیان هم کاری نداری ...
"پررنگترین" خاطره هایم را بر "كمرنگیِ" حوصله یِ این روزهایم می چسبانم و ته نشین آخرین لبخندها را درعمق دریایِ غم نگاه می كنم و دست می كشم بر آن شاید حل شد به این " گمان" كه دنیایم بهتر شود پنجره ها را می بندم به روی نسیم كه "كوله بار غصه" دارد و در خیالم "دانه های سپید" شادی را از پشت این قاب شیشه ای می شمارم می ترسم ....حتی از سایه ام .... دلم عجیب برای یك شادیِ بی دلیل ....تنگ است كاش كمی مرا بفهمی ...
هنوز گاهی میان آدم ها گم می شوم
آه ... از این فاصله ها که هیچ گاه مرحم زخم بی کسی نمی شوند! آه ... از این جاده ها که نقش جدایی می زنند، و بوی غربت می دهند ... این جا که باشی تنهایی ام را با تو تقسیم می کنم وتو سهم لبخند هرروزه ات را به من می بخشی، و باز هم بوی صمیمیت است که به مشام می رسد... وطن تو قلب من است ومن تصویر خود را جز در چشمان تو نخواهم یافت ... برگرد که آسمان این جا … برگرد که آسمان این جا آبی تر است ...
من پر از تردیدم ، پر از فکر و خیال من پر از تعبیرم ، پر از شعر و سوال من پر از حس سکوت پر از طرح بهار خالی از حس ثبوت خالی از صبر و قرار عاشق پروازم پیله هایم بسته مانعی نیست ، خودم پر و بالم خسته
سایه |
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |